بهون یا سیاهچادر
« بهون» یا سیاهچادر خانه ییلاقی بیشتر بهمئی ها و خانه قشلاقی پارهیی از آنهاست. بهون از موی بز بافته می شود و بافندگان آن زنان و دختران می باشند. هر بهون بامی دارد و دیواری جدا از بام.بام هر چادر از 12 تا 20 «لَتْ» بهم میآید. درازای هر «لت» به بزرگی و کوچکی چادر بستگی دارد و بزرگ بودن چادر هم بدست پُری و اعیالواری صاحب آن. دیوار چادر را «لًتْف» مینامند که آن را با «سُک»های چوبی (میخهای چوبی) به بام میدوزند.
« بهون» یا سیاهچادر خانه ییلاقی بیشتر بهمئی ها و خانه قشلاقی پارهیی از آنهاست. بهون از موی بز بافته می شود و بافندگان آن زنان و دختران می باشند. هر بهون بامی دارد و دیواری جدا از بام.بام هر چادر از 12 تا 20 «لَتْ» بهم میآید. درازای هر «لت» به بزرگی و کوچکی چادر بستگی دارد و بزرگ بودن چادر هم بدست پُری و اعیالواری صاحب آن. دیوار چادر را «لًتْف» مینامند که آن را با «سُک»های چوبی (میخهای چوبی) به بام میدوزند.
هر بهون را با چند دیرک برپا نگاه میدارد. این دیرکها را به گویش بهمئی «سیم» مینامند. یک سر هر سیم روی زمین و یک سر دیگرش زیر یک یا دو الوار یا تیری است بنام «تَل» که میان بام گذاشته شده است.
آرایش درون بهون ساده است و به ذوق وسلیقه زنان جلوه میگیرد. چیدن و آویختن پارهیی از چیزها در چادر به رسم و سنتی است ایلی و قدیمی.
سیاه چادری در زمستان سرد و یخ بسته
در میان چادر تختگاه باریکی است که آن را «تَلْوارِه» مینامند و رویش رختخواب و قالی و خورجین و خردریزهای دیگر زندگی را میچینند. شیوه چیدن تلواره چنین است که نخست «خُور» های گندم و آرد را روی تختگاه میگذارند به گونهیی که دهانه آنها در «عقب چادر» بیفتد. روی خورهای گندم و آرد جاجیمی میآویزند تا آنها و انبار زیر تختگاه را در «جلوی چادر» بپوشاند. روی جاجیم «گبه»ها و قالیها را میچینند و بر آنها جاجیم ها و گلیمهای تاشده را. رختخوابها را که هر شب هنگام خواب به آنها نیاز میافتد روی همه میگذارند.
درون بهون با چیده شدن تلواره دو بخش میشود: بخش «پس بهون» (عقب چادر)، که زنهای خانواده در آن زندگی میکنند، و بخش«پیش بهون» (جلوی چادر) که ویژه مردان خانواده است و مهمانان آنها.
نقشی از یک نمد زیبای بهمئی
نقش یک نمد بهمئی
«چاله» یا اجاق و تنورخانه در «پس بهون» کنده شده است. در گوشهیی از «پس بهون» با «نِیْ چیت» «کُلَ بَریْ» درست میکنند که جایگاه نگاهداری بره و بزغاله است.
کف زمین «پس بهون» لخت است. «تیوری» و «اَیْنَ دوُنْ» و چیزهای کوچک دیگر از تیرکهای پس بهون آویخته میشود. کف زمین «پیش بهون» با نمد و گبه و قالیچه پوشانیده میشود و نقش و نگارهای زیبای جاجیمی که روی خورهای گندم تلواره کشیده شده در این بخش جلوه میکند.
در تابستان پارهیی از بهونها به گونهیی افراشته میشود که یک پهلوی آن باز است تا نسیم و هوای بیشتری به درون آن بوزد. در این گونه بهونها تلواره در عقب چادر – که پهلوی دیگر آن است – چسبیده به «لتف»، گذاشته میشود.
کپر بهمئیها دو گونه است: کپر زمستانی و کپر تابستانی. کپر زمستانی در ییلاق ساخته میشود و چون در بهار تابستان بارندگی کم است، آن را فقط از «نی» و «لگوم»میسازند.
کپر زمستانی را در قشلاق – و هم در ییلاق – با دقت و استحکام بیشتری میسازند، زیرا خانهیی است همیشگی و جایی است که برف و باران پائیز وزمستان به روی آن میبارد. دیوار کپر زمستانی یا «کَرَّ »از سنگ یا خشت است و بام آن از نی و «لگوم». نی و لگوم را با یکدیگر میبافند و نوع بافت آن را «آینه بندی» مینامند. تیری چوبی به درازای کپر در زیر بام افتاده است که آن را «مَلْوَنْدْ»میخوانند. ملوند را تیرهایی چوبی که «رک» نامیده میشود و سر آنها دوشاخه است، در زیر بام نگاه می دارد. هر کپر سه تا چهار«رک» دارد.تیرکها و چوبهای کوتاهی هم «خَرْپُشْتْ» نام دارد زیر بام افتاده بطوری که یک سر آنها روی ملوند و سر دیگرشان روی دیوار کپر است.
کپر تابستانه
تلواره چیده شده
«توُ» یا اتاق، خانه گلین بهمئیهاست. «تو» پیشرفتهترین خانههایی است که در خاک بهمئی ساخته شده. مصالح بیشتر آنها سنگ و گچ وتیر چوبی است. خانه هر کشاورز یک اتاق داردو یک آغل زمستانی. پارهیی هم دو اتاق و یک حیاط. خانه خانها و خانزادگان ساختمانهای بزرگی است همچون قلعه که برروی تپههای بلند ساخته شده و مشرف است بر خانههای پس افتاده روستائیان.بیشتر این خانهها یک اتاق بزرگ داردکه مهمانخانه خان است و چند اتاق معمولی که ویژه زنان و کودکان است. انبار و آغل زمستانی و کفش کن و حیاط هم از بخشهای لازم این گونه خانهها میباشد.
کپر زمستانه
ده نشینی
ده نشینان ایل که در سراسر خاک بهمئی پراکندهاند شمارشان بسیار کم است. از میان طایفههای ایل بهمئی، طایفه احمدی بیشتر از همه دهنشین دارد. اکثر این دهنشینان با آن که ده دوازده سال بیش نیست که از چادر و کوچ بریده و به خانه و ده پناه آوردهاند، ولی در همین زمان کوتاه توانستهاند به زمین و خانهشان اخت کنند و به زندگی درون خانه گلی دل ببندند، و چون ساکن شدهاند و ثابت، به آبادی و آبادانی هم علاقه نشان بدهند.
بیشتر تخته قاپوشدگان بهمئی در دهستان جایزان گردآمدهاند.در این دهستان که بیش از هیجده ده دارد، به جز بهمئی های طایفه احمدی، گروهی عرب معروف به « زیدونی» و
« دیلمی» و « مویْسات» و « حُمِدْ» و پارهیی ترک قشقایی به نام « لَرْکی» و دستهای
« چَنْگِلْوائی» و « قنواتی» و « آقاجَری» و « درویش» زندگی میکنند. تخته قاپوشدگان دیگر هم در « گلزرد»، « کیکاووس»، « دهتا کایید»، « تل آهنگر»، « باواحمد»،
«سیاشیر»، « تنگ ابْدال»، « سرجوشیر»، « کِلکِی»، «سرلِکَکْ»، «لِکک»، «سنگاب»، «کًتْ» و «و قلعه علا» و …. بسر میبرند.
نمای دهی با خانهها و کپرهایش
زنان و مردان بهمئی در برابر خانه خان شورانگیزتر میرقصند
ده نشینان «لکک» و «کت» برخلاف جایزانیها، در خرداد ماه برای هواخوری، خانههای خود را به کسی میسپارند و دهات را رها میکنند و با زن و کودک و گاو و گوسفند به ییلاق میروند. سه ماه تابستان را در ییلاق میگذرانند و در پاییز به ده و خانه خود باز میگردند.بهمئیهایی هم که ده و خانهشان در سردسیر یا همجوار سردسیر است، تابستان از خانههای خود بیرون میآیند و در نزدیکی ده بر سر تپه یا دامنهکوهی، سیاه چادرهای خود را برپا میکنند و چند ماهی دور از ده بسر میبرند.
نام طایفه ها، تیرهها، زیر تیرهها و دههها در سازمان ایل بهمئی، با در نظر گرفتن امکانات چاپخانه، به گویش محلی نوشته شده است. (صورت فارسی ادبی نامها و بحث و گفتگو درباره آنها در کتاب «ایلها و طایفههای کهگیلویه» آورده خواهد شد.)
کشاورزی
کشاورزی در سرزمین بهمئی چندان رونقی ندارد. یکی برای آن که خاک بهمئی کوهستانی است و دیگر برای آن که هنوز بیشتر ایل بهمئی چادر نشین اند و خانه بدوش. گو این که چند سالی است برخی از چادرنشینان هم زمینی زیر تخم کشیدهاند و کشت و زرع میکنند.
کشاورزی در خاک بهمئی بیشتر دیمی است و ابزار آن ابتدائی و منحصر به بیل و خیش و گاو و خر. گندمی که در خاک بهمئی میروید دو گونه است: «کُولَ» که دانهاش درشت و مرغوب است و «نرم» که دانهیی ریز و نامرغوب دارد. نانی که از آرد گندم کوله پخته میشود سفید وخوش خوراک است و نان گندم نرمه سرخ است و نامطبوع.
در زمینهایی که رودخانهیی دارد و آبی فراوان، بجز گندم و جو، برنج نیز کاشته میشود. برنج «گرده» و برنج «چلیپا» یا «شهری» .
خار و بوته کوه و بیابان میتواند اجاق خانه و سیاهچادری را بیفروزد و گرم کند
کار و پیشه زنان
کار زنان سنگینترین و دشوارترین از کار مردان است. آنان با دمیدن سپیده از جا برمیخیزند و تا آفتاب پر میدوند و کار میکنند. نان میپزند. هیمه و بوته از کوه و جنگل میآورند. گاوان وگوسفندان را میدوشند. آب آشامیدنی خود را از چشمه و رودخانه میآورند. پنیر و ماست میبندند. کره میزنند و روغن می گیرند. گاهی هم که فراغتی مییابند به کارهای دستی میپردازند. و همه این کارها همراه با شوهرداری و کودکپروری و پختوپز وکمک به شوهر در برداشت خرمن، از بام تا شام، آنان را سرگرم میکند.
تنها در جشنها و عروسیهاست که زنان فراغتی می یابند تا گرد هم جمع بشوند و چند ساعتی به رقص و شادمانی بپردازند.